تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

دل شکسته

بازم دلم گرفته...همیشه دلم در تلاطم غمها بوده...
 تا خواستم به چیزی عادت کنم اونم در اوج بودن از دست دادم...
 الانم از نبودن تو دیونه شدم...
دیونه ای که با همه دیونه هایی که تا حالا دیدی فرق میکنه دیونه ای که با عشق
 تو فقط عاقل میشه... دیگه صبر و حوصله ام کاری برام نمیکنه...
دیگه قهرم با همه حتی با تو...(تو جدی نگیر)
نمیدونم چرا  با اینکه این همه از اعماق وجودم صدات میکنم به دادم نمیرسی...
 مگه تو عشق من نیستی... مگه تو همه چیز من نیستی...
  دیگه خسته شدم از بس تو اتاق  خالی خودم را حبس کردم به احترام عشق پاکت خودمو حبس کردم...
 شاید بگی چه ربطی داره حبس کردنم در اتاق به عشق تو؟
 خوب عزیزم میگم برات: من اینجا خودمو زندونی کردم که خاطراتت پر رنگتر از همیشه بشه...
 در این سکوت تنهایی  تنها به تو بیاندیشم... بیزارم از جمع بودن...
 من می خواستم فقط با تو جمع بشم و حاصل جمع شدنمون عشق بی نهایت باشه...
 ولی افسوس... ...
 دلم تیکه تیکه شد ولی با این حال روی هر تیکه اش حک شده من دوستت دارم...
 من دلم می خواد هنوزم ناز نگاتو بکشم... من دلم می خواد هنوزم شادیهام را با تو قسمت بکنم...
 آخه من جزء تو کسی رو ندارم... الانم دلم می خواد همه غمهات فقط  مختص من باشه...
 وقتی از دانشگاه میام بیرون دلم نمیاد به سمت راست نگاه کنم چون سمت راست نگاهم کوچه ای است
پر از خاطرات با تو بودن پر از مهربونیات پر از دلتنگیهات پر از آرزوهای محال من...
 پر از نگاههای غریبت پر از تبسم هایت...
  کوچه ای است که منزلی در آن است منزلگاهی که زمانی عشقی شیرین در آنجا می زیست...
و عطر نفسهای گرمش  حس میشد... ولی الان چی؟ دیگه می خوای بری، رخت سفر بستی از این دیار ما...
و خیلی زودتر از آمدن پاییز همانند پرستوها کوچ کردی... می خوای کجا بری که هنوزنرفتی من چشم به آسمان دوخته ام...
من منتظرم... تو رو خدا نرو...
هر شب در پشت بام خانه مان همانند گذشته به چشمک زدن ستارگان می نگرم و دنبال ستاره بختمون می گردم...
... دلم می خواد با قرص شدن کامل ماه تو هم بیایی
میدونم آرزوی محالیه... ولی بذار با همین حرفا الکی خوش باشم...
دلم می خواد وقتی که از دور دستها می آیی بفهمی دیونه ات چقدر به یادت بوده و اون جوری که فکر میکردی
بی خیال از تو و روزگارت نبوده... .
 نمیدونم اون روز هست یا بازم دل بستم به رویا آمدنت...

از پیشم نرو ........

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو              پشت کدوم بهانه باز پنهان کنم حق حقمو 

گریه نمی کنم نرو       اه نمی کشم بشین      حرف نمی زنم بمون      بغض نمی کنم ببین

اگه تو بری فکر رفتنت روزی هزار بار منو دار میزنه................ بمون

سرنوشت را کی توان از سر نوشت..

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد