تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

از درو دیوار این شهر دلتنگی میبارد. 

فرقی نمیکند امروز چه روزیست 

هر روز بی تو... 

روز مباداست 

بی تو من کجا بمونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 .............................  

خدا جون مثه همیسه کمکم کن منکه فقط خودتو دارم. 

راستش بعضی وقتا دیگه خجالت میکشم بهت رو بندازم که ارومم کنی. 

وکی چیکار کنم ؟آشفتم , خرابم , داغونم , دلتنگم. خوبه اینا ؟ 

اینا کافیههههههههههههههههههههههههه؟ 

دیگه کسیم نمونده واسطه کنم که بخاطرش کمکم کنی 

جون هرکسی که دوسش داری تنهام نزار. 

اصلا من بدم , من گناه کارم , من بنده ی ناسپاسیم 

تو چی! مهربونی ,توانایی , قادری , رئوفی , با معرفتی , خوب رفیقم باش. 

اصلا من بنده توام مال بد بیخ ریش صاحبش. نباید بزاری تو حال خودم بمونم  

باید باید کمکم کنی , نازمو بکشی, دوسم داشته باشی 

آخه منکه چیزی ندارم ناز تورو بخرم , از یه بنده حقیر چه انتظاری داری 

 خدا جون کم آردم.خودتو وجدانت .  

آرومم کن,دلمو قرص کن. من نوکرتم,خرتم به مولا 

همیشه به حرفات گوش کردم که !!!!!!!!! 

 

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم

 

اندیشیدن به پایان هر چیز حضورش را تلخ میکند 

بگذار پایان ترا غافل گیر کند درست مانند آغاز

زندگی شوق رسیدن به همان فرداییست که هرگز نخواهد آمد 

تو نه در دیروزی نه در فردایی 

ظرف امروز پر از بودن توست. 

زندگی را دریاب

کدامین چشمه سمی شد که ...! 

آب از آب میترسد و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب 

گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم 

که اشک از چشمو چشم از پلکو پلک از خواب میترسد.

 

به دیدارم بیا هر شب  

در این تنهایی تاریک و تنهایی خدا مانند  

و من تنها و تاریکم... 

سنگ است دلی که نیست در سنگر عشق.

 

 

بی تو اندیشیده ام  کمتر به خیلی چیزها  

میشوم بی اعتنا دیگر به خیلی چیزها 

تا چه پیش آید برای من نمیدانم 

هنوز دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها 

حرفی نیست دارم کم کم عادت میکنم 

من به این افکار زجر آور به خیلی چیزها  

میروم هرچند بعدتو  ،برایم هیچ چیز  

بعد من اما ...  

تو راحتتر به خیلی چیزها 

 

تنهایی یعنی:

ذهنم پر از تو، خالی از دیگران است

اما کنارم خالی از تو، پر از دیگران است...! 

................................. 

این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای خشک شدن نیست...!

................................ 

 آهای غریبه!

چمدان خاطراتت جا ماند...

 

خدایا!

نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی...

میان این دو گم شده ام
و هم خود و هم تو را آزار می دهم.

هرچه تلاش کردم، نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی

و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی...

که آنقدر تنها هستم که بی تو یعنی هیچ... یعنی پوچ...!

آن روز که شکستم

می دانستم که

هرگز از کاسه شکسته آب نخواهی خورد

خدا را دوست بدارید

حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید

  

 

************************  

روزے  ،

جاے خالـــ ـیم را حــــس خواهے  کرد

روزے  کــه

تنهـــا

کفــش‌هاے خالیم مانده باشـد

و تابــوت خالیـــ ـم پــُر شده باشد .. .  .   .
 
 

   صدایم نزنید

     که ماهم را

          دیر گاهیست  گم کرده ام

             و به چوپانی می مانم

            که همه جا را زیر پا می نهد

            تا بره گمشده اش را بیابد 

 

             شب قدر 

                                التــماس دعــا 

 

 

معلمم به خط فاصله مى گفت خط تیره
خوب میدانست

فاصله ها چه به روزگار آدمها مى آورند

 

 

 

آدمــها کنــارت هستند.
تا کـــی؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند. 

از پیشــت میروند یک روز...‍
کدام روز؟
...وقتی کســی جایت آمد.
دوستــت دارند.
تا چه موقع؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند.
میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه.
نه... فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود.
و این است بازی باهــم بودن.


خدایا گرمه آغوشت من میدونم 

خدایا سرد این پایین از اون بالا اگه میشه نگاه کن

خدایا سرد این دستام از اون بالا خودت ببین میلرزه مگه حتی همه دنیا به این دوری به این سردی می ارزه ؟؟

تمومش کن دیگه بسه شدم از زندگی خسته

ی زخمی دارم که از دردش هنوزم که هنوزه  میسوزم

خدایا من دارم میام یکم با من مدارا کن شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم ی گوشه جا کن

دیگه از دنیا بریدم دلم خیلی گرفته تو کجایی که ببینی همه جارو غم گرفته

 

از قصه ی چوپان ِ دروغگو بفهمید  

وقتی کسی فریاد  کمک برآورد .... 

کمکش کنید  

چون یا از تنهایی دلش گرفته یا یه گرگ در کاره !

افسانه را رها کن
دوری دوستی کدام است؟
فاصله هایند که عشق را می بلعند...
من اگر نباشم دیگری جایم را میگیرد
به همین سادگی!!!!!!!!!!!!!!


دلم گرفته از انبوه ابرها... یه احساس افتابی میخوام.
یه شانه کم دارم
برای شکستن بغض باروری
که تا لبه  پلک هایم
بالا امده است ....
کی منو پناه میده؟ 

کی بهتر از خودت؟

خدا جون دوست دارم 

خدا جون یه نظرم منو ببین.توکه میدونی دوست دارم.حق داری ناز کنی 

بهتم میاد ولی من چیزی ندارم که بتونم بخرم.  

تمام روزهایم را با کابوس پرنده ی کوچکی  

سرمیکنم که به هوای گلدان پشت پنجره میاید 

و به شیشه میخورد... .

راز عشق ورزیدن به هرچیز

درک این جمله است:

شاید روزی از دست برود.

 

نوشتن از نبودنت بهم کمک نمیکنه ... . 

 

 

عشق قصه ای نبود که بایکی بود یکی نبود شروع شه  

عشق کلاغی بود که هرگز به خونش نرسید.

 

خورشید تمام نقاشیهایم سیاه است 

شاید از ترس و دلهره و خواستن های  

بحقی که جواب نگرفته خبر میدهد.

 

دلگیرم از تمام الفبای بی کسی 

بخصوص این پنج حرف   

* ف ا ص ل ه *

یک صندلی خالی کنار رویاهایم 

از آن توست 

بنشینی یا بروی دوستت دارم

 

 

سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

 

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

 

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

 

که بغض آشنای ابر گریه می خواهد

 

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

 

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

 

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

 

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد......

 

 

بگمانم یادت پنجره احساسم را میکوبد. 

در دلم هوای دلتنگی پیداست... . 

هربنداز وجودم شاخه درختیست 

 که کلاغها  

تنهایی مرا بر آن قارقار میکنند 

... .