تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

عشق در ۱۰ جمله

عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.

عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.

عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.

عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.

عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.

عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.

عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.

عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه.

عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.

عشق.........
عشق 10 عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست

درد عشق

من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
 من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم از رفتن من باش شــــــــــــاد
از عذاب دیدنم آزاد باش
گر چه تو زودتر از من میـــــــــــروی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفــــهـــــمی درد را
تلخی برخورد های سرد را....

زندگی.........


 زندگی خواب گرانی است به ارزانی عمر

بعضی ها ، درد را می بینند و بعضی می پرسند

آنهاییکه با من و شما ” راه ” نمی آیند ، برای دیگران می دوند

گناه کلاغ چیست که هر وقت می خواهد چهچه بزند صدای قارقار از گلویش بیرون می آید
 
موجود بدبین با خورشید آدم برفی می سازد .

به عقیده گیو تین سر آدم زیادی است .

ما به اعتقاد کی تو این دنیا زیادی هستیم که جسم و روحمونو دارن نابود می کنن  ؟.....


گریه کن

دیگه تا صبح راهی نیست دارم بوشو احساس می کنم ولی بیدارم.می دونی چرا آخه منم نمی خوام مثل تو برم و دلمو که بد جوری شکسته تنها بزارم.می خوام تا خود صبح براش گریه کنم.می خوام واسه سادگیش حسرت بخورم.دلم داره میمیره یه مرگ تدریجی نمی خوام این لحظه های آخر تنهاش بزارم.بیدار میمانم  برایش از گذشته می گم از خاطره های خوب اما بی فایدس.مثله اینکه واقعآ داره میمیره .صدای آخرین نفساشو می شنوم. انم می خواد با من حرف بزنه ولی بغض راه صداشو بسته.احساس می کنم داره یخ میزنه دیگه از اون گرمای همیشگی خبری نیست.انقدر براش گریه کردم که خودش شاکی شده میگه گریه نکن این تقدیر من بود ولی نمی تونم جلویه اشکامو بگیرم.دیگر صدایش را نمی شنوم صدایی که همیشه اسم تورو فریاد میزد.میگم من دیگه دوسش ندارم تو هم فراموشش کن بهم می خنده .منو مسخره میکنه میگه اگه دوسش نداری چرا براش اشک میریزی اگه دوسش نداری چرا تو فکرته تو رویاهاته... .

کاش میشود منم میمردم.حالا من می مانمو یه یه دنیا خاطره یه عشق ناکام

شکستن بی صدا

زندگی هر چی که می خواد باشه اما من دیگه نمی تونم تحمل کنم آخه آدم چقدر می تونه ساکت بمونه و زجر بکشه آخرشم هیچی نگه

وقتی نزدیکترین آدمها بهت توجه نمی کنن، بازیت میدن ، فراموشت می کنن از دیگران چه انتظاری می شه داشت

شعله یه آتیشی که داره خاموش می شه رو نباید شعله ور کرد.همین که قلب داغد یدت می خواد آروم بگیره دوباره آتیشش می زنن

مگه این دل چه گناهی کرده فکر می کنم اشتباهش اینه که تورو دوست داره

نمی دونم کی می خواد از دوست داشتن خسته بشه این همه عذاب کشیده عبرت نگرفته

الان دلم می خواد زار بزنم تنها چیزی که این دل داغد یده منو آروم می کنه و شاید آبی رو آتیش باشه همین اشکاست

همین اشکایی که چند وقته حرمتشون شکسته شده همین اشکایی که دیگه ارزش نداره

نمی دونم چرا نمی تونم این دل رو آروم کنم و یه کاری کنم که دیگه خودش رو گرفتار نکنه

وقتی بی تفاوتی کسی رو که دوسش دارم رو می بینم بیشتر عذاب می کشم کاشکی می تونستم فراموش کنم

آخه مگه می شه همه چی رو فراموش کنم نمی تونم مگه می شه اون روزا رو از یاد برد

مگه می شه این دل رو از حق طبیعی خودش که دوست داشتن و محبت محروم کرد

می دونم دارم حماقت می کنم اما نمی تونم فرامش کنم تنها راهش اینه که .....

ولی این حق رو هم ندارم همین باعث می شه که اذیت بشم دردی که تنها درمونش مرگ

هر چی می خوام به دلم بفهمونم که تموم این مدت بازیچه بوده نمی خواد قبول کنه

میگه مگه دوست داشتنم گناه میگه مگه من چی کار کردم که باید باهام اینجوری بازی کنن

کاش که می فهمید ، می فهمید که آره دوست داشتنم گناه و به همین جرم باید مجازات بشه ، باید بشکنه

باید له بشه.......

نمی خوام از دلم طرفداری کنم ، ولی این حقش نبود خیلی باهاش بد کردی.فکر نکنم دیگه اشکام هم بتونن براش کاری کنن

بد جوری خوردش کردی................................

 

 

 

 

 

 

حرف آخر

خدا حافظ از اینجا که پر از غمه خسته شدم می خوام برم

قلبمو که دادم به تو دیگه باید پس بگیرم

موندن هرگز خدا حافظ

دیگه میرم

اگه یه روز دردای دنیا بریزه تو قلب من

ستاره هام خاموش بشن توآسمون شب من

من میمیرم دیگه میرم

خدا حافظ دیگه رفتم پایان ثانیه دیگه منم

هرجایی ساعت ببینم عقربه هاشو می شکنم

حتی نشد واسه یه بارمن بدی هاتو خوب کنم

خورشید کشتم تا دیگه خودم به جات غروب کنم

دل میسوزه

ازم نخواه بیشتر از این اسیر این قفس باشم

هیچی نمنده از دلم خاکستر دو آتیشم

ریزه ریزه دل می سوزه

خسته شدم دلم گرفته این روزا غم خونه کرده تو صدام

بارون غصه انگاری میباره تو ترانه هام

عاشق بودم

خسته شدم

خسته شدم دیگه می رم گریه نکن

دل بیا بریم ، از عشق دیگه نگیم

درد عشقی که کشیدیم

جز خدا به کسی نگیم

 

 

درد دل

دیوونه...
تنها همینه جرم من
دیوونه ام همین و بس
با خاطرات خوب تو
همخونه ام همین و بس

نگو که باور میکنی
دیوونه ها دل ندارن
جرم اونا فقط اینه
که دل عاقل ندارن

هق هق گریه هامونو
تو خنده ها نمی بینن
از رو لبای خسته مون
بغضامونو نمی چینن

خوندن من برای تو
موندن من برای تو
حتی اگه دلت نخواد
رفتن من برای تو

بذار بگن دیوونه ایم
هر چی میخوان بذار بگن
مهم اینه که یه روزی
به حرفای ما میرسن

حرفی از آغاز

از پنجره ی کوچک اتاقم به درخت حیاط کوچکمان نگاه می کنم...
دلم گرفته است...
برگهایش را تک به تک می شمارم...
می خواهم بدانم کدامشان زودتر از باقی خواهند افتاد...
همیشه اولین برگش را نگاه می داشتم...
دست باران بی گمان دیر یا زود بر سرشان باز کشیده خواهد شد...
پاییز آمد...
پاییز با تمام حرفهای غروبانه اش آمد...
و درخت حیاط کوچک خانه ما عاشقانه دوباره برگ خواهد گریست...

 

باتوبودن

امشب شبی مهتابی است

تمام وجودم در حسرت کلامی از تو می سوزد

خورشید چشمانم در هاله ای از غم تو غروب می کند

و اندوهی سهمگین بر قلبم هجوم می آورد

ناگاه چشمانم را باز می کنم

اطرافم را می نگرم

دیگر از آن مهتاب قشنگ و ستاره های درخشان اثری نیست

جز سیاهی هیچ چیز نمی بینم

اسم تورو زمزمه می کنم

در آن ظلمات نوری نمایان می شود

باور ندارم

قامت سبز تو را در مقابل خود می بینم

اما افسوس که با تو بودن از قدرت من خارج است

من می مانم و یک دنیا تاریکی

من می مانم و یک عشق ناکام!

خنده های الکی

 

خنده ی آدمها همیشه از دل خوشی نیست .... گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست         
        گاهی دل انقدرتنگ میشه که گریه هم کم میاره ..... یه حرف ساده هم گاهی چقدر غم میاره  

 

با تشکر از دوست عزیزم ..... 

 

دل شکسته

بازم دلم گرفته...همیشه دلم در تلاطم غمها بوده...
 تا خواستم به چیزی عادت کنم اونم در اوج بودن از دست دادم...
 الانم از نبودن تو دیونه شدم...
دیونه ای که با همه دیونه هایی که تا حالا دیدی فرق میکنه دیونه ای که با عشق
 تو فقط عاقل میشه... دیگه صبر و حوصله ام کاری برام نمیکنه...
دیگه قهرم با همه حتی با تو...(تو جدی نگیر)
نمیدونم چرا  با اینکه این همه از اعماق وجودم صدات میکنم به دادم نمیرسی...
 مگه تو عشق من نیستی... مگه تو همه چیز من نیستی...
  دیگه خسته شدم از بس تو اتاق  خالی خودم را حبس کردم به احترام عشق پاکت خودمو حبس کردم...
 شاید بگی چه ربطی داره حبس کردنم در اتاق به عشق تو؟
 خوب عزیزم میگم برات: من اینجا خودمو زندونی کردم که خاطراتت پر رنگتر از همیشه بشه...
 در این سکوت تنهایی  تنها به تو بیاندیشم... بیزارم از جمع بودن...
 من می خواستم فقط با تو جمع بشم و حاصل جمع شدنمون عشق بی نهایت باشه...
 ولی افسوس... ...
 دلم تیکه تیکه شد ولی با این حال روی هر تیکه اش حک شده من دوستت دارم...
 من دلم می خواد هنوزم ناز نگاتو بکشم... من دلم می خواد هنوزم شادیهام را با تو قسمت بکنم...
 آخه من جزء تو کسی رو ندارم... الانم دلم می خواد همه غمهات فقط  مختص من باشه...
 وقتی از دانشگاه میام بیرون دلم نمیاد به سمت راست نگاه کنم چون سمت راست نگاهم کوچه ای است
پر از خاطرات با تو بودن پر از مهربونیات پر از دلتنگیهات پر از آرزوهای محال من...
 پر از نگاههای غریبت پر از تبسم هایت...
  کوچه ای است که منزلی در آن است منزلگاهی که زمانی عشقی شیرین در آنجا می زیست...
و عطر نفسهای گرمش  حس میشد... ولی الان چی؟ دیگه می خوای بری، رخت سفر بستی از این دیار ما...
و خیلی زودتر از آمدن پاییز همانند پرستوها کوچ کردی... می خوای کجا بری که هنوزنرفتی من چشم به آسمان دوخته ام...
من منتظرم... تو رو خدا نرو...
هر شب در پشت بام خانه مان همانند گذشته به چشمک زدن ستارگان می نگرم و دنبال ستاره بختمون می گردم...
... دلم می خواد با قرص شدن کامل ماه تو هم بیایی
میدونم آرزوی محالیه... ولی بذار با همین حرفا الکی خوش باشم...
دلم می خواد وقتی که از دور دستها می آیی بفهمی دیونه ات چقدر به یادت بوده و اون جوری که فکر میکردی
بی خیال از تو و روزگارت نبوده... .
 نمیدونم اون روز هست یا بازم دل بستم به رویا آمدنت...

از پیشم نرو ........

دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو              پشت کدوم بهانه باز پنهان کنم حق حقمو 

گریه نمی کنم نرو       اه نمی کشم بشین      حرف نمی زنم بمون      بغض نمی کنم ببین

اگه تو بری فکر رفتنت روزی هزار بار منو دار میزنه................ بمون

سرنوشت را کی توان از سر نوشت..

 

 

 

رویای من.....

 بنام خالق زیباییها

            
  تمام رویاهای عاشقانه من  پیوند با دلت بود واین زیباترین تجسم از پایان خستگی های
   من است
  حالا احساس می کنم با تو به اوج خوشبختی رسیدم.
   تو را دوست دارم مثل کودکیهایم که پر ازباران بی وقت بود
   تورا مثل عاشقانه ترین قرن ؛ مثل آب ؛ مثل آواز دوست دارم.
   زیرا تو پر از وسوسه ی دوست داشتنی
    من محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را دروجود مهربانت معنا کردم
   می خواستم زیبا ترین کلام را برایت بنویسم اما نمی توانم احساس واقعی خود را درقالب کلمات

 بگنجانم.

عاشق نشین

  سعی کنین هیچ وقت عــــــاشق نشین اگه هم شدین عاشق کسی بشین که لیاقت عشق شما رو داشته باشه.

همیشه کسی رو دوست داشته باشین که قلبش انقدر بزرگ باشه که واسه اینکه تو قلبش جایی داشته باشی مجبور نباشی

خودتو کوچیک کنی................

البرت

Don't
walk in front of me,
I may not follow.
Don't walk behind me,
I may not lead.
Walk beside me and
be my friend.
--( Albert Camus )

جلوی من قدم بر ندار،

شاید نتونم دنبالت بیام.

پشت سرم راه نرو،

شاید نتونم رهرو خوبی باشم.

کنارم راه بیا و دوستم باش

برای تو

 ستاره روشنی جایگاه همیشگی تو قلب سرد وتاریک منه. بتاب تا زنده ای که زنده ام با تو.

 دیگه برای داشتنت دعا نمی کنم.

 دیگه برای داشتنت اشک نمی ریزم دیگه برای داشتنت اشک نمی ریزم.

 دیگه برای داشتنت  التماسهم نمی کنم. حتی برای نداشتنت هم گلایه نمی کنم.

 چون چه با من باشی؛چه نباشی بازهم مال منی

 تو ، توی وجود منی .تو ، توی فکر منی توی تمام لحظه هامی.

  تورا با تمام وجودم حس می کنم حس می کنم

 تو مال منی نازنینم؛حتی اگه نخوای؛حتی اگه نباشی

  ........... نازنینم حالا دیگه با یه دنیا عوضت نمی کنم

                                                             حتی با خودت    

 

عکس

میشناســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی؟

عشق

 تو اگر کوچ کنی بغض دلم میشکند       صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو        یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو

 

زندگی با عشق

love is life