تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

...!

در انجماد نگاه های سرد مردم 

خدایا دلم برای جهنمت تنگ شده.

خدایا

خدایا دلم گرفته از خیلیها 

دستانت را به من بده تا آنها را به تو نشان دهم. 

من میگویم و تو آنان را ببخش

خدایا

خدایا کمی نفهمی عطا کن !!

مردیم از بس فهمیدیم و به رویه خودمون نیاوردیم.

تکرار

باد که در موهایت خانه میکند 

 واژه ها معصومانه به من پناه میاورند. 

آن وقت است که مثل حزیان دم مرگ 

پراکنده گویی هایم را دوست میداری... . 

************* 

 

   این روزها ادمها بیشتر به دست هم پیر میشن تا به پای هم     

امیدهای نا امید

نشسته ام به سوگ امیدهایی که زیر اوار دروغین عاطفه مدفون شده اند 

درست مثل روحم 

درست مثل احساسم 

دارم از درد میمیرم. 

درد تازیانه های سوزنده ی زندگی 

درد حرفهای برنده 

درد تنهایی... آه 

تاریکی شبهای بی ستاره ام رو فرو میبرم به امید رسیدن به صبح 

خیره میشوم به تصویر شکسته خودم در اینه وسکوت میکنم. 

تا ابدیت را پر کنم از ایهام بودنم. 

اب میشوم و میچکم. 

جاری میشوم بر تن تب آلود زندگی 

میخواهم روح را بکوبم به تن سیمانی نا مردمی ها 

میخواهم بشکنم،خاک شوم و بریزم به زیر پای عابران 

و انها همچنان بگذرن از من 

به همین سادگی... 

حس

رسیده ام به حس برگی که میداند 

باد از هر طرفی که بوزد 

سرانجامش افتادن است.

حرف تکراری

از میان پنجره های بیشمار جهان 

تنها پنجره ی اتاقم برایم کافیست 

تا روزی هزار بار نیامدنت را به تماشا بنشینم.  

**************

 

                  سردم شده 

                 یخ زدم                 

                 خسته شدم 

                 انگار نگاهم به یه نقطه گره خورده 

                 یه نقطه بین بودن و نبودن! 

                 دارم له میشم زیر سنگینی حرفها و فکرهای  

                بی روحی که پا میزارن رویه حقیقت بودنم. 

مادر

میخواستم بخوابم یه دفعه ناجور دلم واسش تنگ شد. 

البته همیشه دلتنگشم 

خیلی وقته ندیدمش 

کاش میشد یه دل سیر دیدش بعد محکم بغلش کرد 

بعدم خودتو تو بغلش سبک کنی،کاش میشد 

بغلش کنی بعد آروم تو گوشش بگی  مهربون دوست دارم خیلی 

 

مادرم عشق من 

 تو همان شقایق معروف سهرابی تا تو هستی زندگی باید کرد. 

بیا تو خوابم تورو خداااااااااااا

25

کاش دور بودی اما نزدیک 

همیشه از نزدیک بودن های دور میترسیدم. 

 

همیشه از هرچی بترسی سرت میاد. 

زیر این آوار تنهایی دارم له میشم  

احساس میکنم زمان متوقف شده چرا نمیره جلو. 

صدای ساعت دیواری داره دیوونم میکنه.  

تو این سکوت شب کاش میشد یکی دستشو زیر این آوار 

تنهایی ستون میکرد. 

کاش میشد . 

این روزها خیلی حس بدی دارم 

احساس پوچی،معلق بودن،پر بودن از خالی 

فکر میکنم یه جایی بین زمینو اسمون گیر کردم! 

میگن حبابها قربانی هوای درون خویشن اینو همیشه به خودم میگم. 

من قربانی کدوم گناه ناکرده ام. 

یکی دلش نمیسوزه جواب منو بده؟ 

اینجا یه آدم یخ زده خدا جون 

...

آرزوهای محال

واژه ها را زیرو رو میکنم ولی... 

 حرف جدیدی پیدا نمیکنم که محبتم را سزاوار باشد.
نگاه،خاطره ها،خنده ها و اشک ها  

هیچ کدام افاقه ی ماندنت نبود.
نمان، برو تا زمان همه چیز را حل کند. 

 مثل همین قندی که درون چای دلتنگیم هم میزنم.
خسته ام از آن همه احساس و عشق،ولی تو چه کردی؟؟؟
مرا به خاطره ها سپردی. 

خاطرات منو تو با ارزش تر از آن بودن که برای دیگران درس عبرت شوند!
کاش میشد روزهارو برگردوند به عقب ،خیلی عقب.
حالا که گذشته دلم رو تکه تکه میکنم و هر تکه اش رو پیش روم میزارم
و به یاد تموم روزهای از دست رفته که همش با دلتنگی بود آنها رو بو میکنم
تا شاید خاطراتی که لابه لای آنها جا گذاشتم، به یاد بیاورم
و بفهمم اگر چه دیوار کاهگلی عمرم رو به ویرانیست و هیچ دغدغه ای ندارم
اما روزی عطش زیستن داشتم


خلوت

 

قصه ی اصحاب کهف شوخیست!

اینجا یک روز که بخوابی ... .

همه تو را از یاد خواهند برد . 

حرف اخر

باید شجاعت عاشقانه از دست دادنو داشته باشم 

 نه حماقت به هر قیمت نگه داشتنو . 

  

دیگه خودمو تحقییر نمیکنم.  

هرچی میشه به درک.چرا خودمو کوچیک کنم؟ 

به عشق کی ؟به یاد کی ؟ 

وقتی کسی قدرتو نمیدونه بزار همه برن به درک 

چرا باید این همه خودمو به اب اتیش بزنم؟  

چرا باید عزیزترین کسهام که از گوشت و خون منن ازم برنجن به خاطر 

کسی که هیچی نمیفهمه؟ 

 هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

خدایا خودت تمومش کن 

خرابتم به مولا،همین یه کارو بکن واسم 

یا بهشت یا جهنم،برزختو دوس ندارم.

 

لبخند مصنوعی

از این فکرای آشفته از این حالی که من دارم

از این لبخند مصنوعی که میسوزونه بیزارم

از اینکه له بشم هر روز با این حرفای تکراری

از اینکه از تو میپرسم هنوزم دوستم داری

از این مردی که میخنده ولی از گریه لبریزه

از این روزای تکراری که هر دم عصر پاییزه

دلم میخواد که برگردم به قبل از بودن با تو

یا روزی رو ببینم که تو پس میگیری حرفاتو 

...........

خدایا ...

خدایا، یا بزن بره جلو  

یا خیلی برگردون عقب 

اینجای زندگی خیلی دلم گرفته. 

******************************** 

همه چیز و همه کست رو کنار بزنی واسه یه نفر. 

حتی از دیدن مادرت محروم شی. 

آخرشم بهت بگن تو پایبند نیستی. 

خدا جون نوکرتم خودت کجایی؟ 

به کی بگم ؟ 

نمیشه بیای یه سر بزنی ببینی این پایین چه خبره؟ 

نمیشه بفهمونی واسه گناه نکرده قصاص نکنن؟ 

نمیشه یه زبون نشونم بدی که اینا بفهمن چی میگم؟ 

مگه از اون بالا اینجا رو نمیبینی؟ 

مگه خودت شاهد نیستی؟پس چرا نمیای یه چیزی بگی؟ 

توهم پسم میزنی؟آخه چرا ؟ 

تاوان چیو دارم پس میدم؟بگو بدونم شاید آروم شم 

بابا یه ذره انصافم خوبه.چرا فقط نیمه ی خالی لیوان؟ 

پس نیمه ی پرش کی به درد میخوره؟  

جون هر کسی که دوس داری منو به اونی که حقمه برسون 

مردن از همه بهتر.بهم لطف کن 

نمیخوام اون دنیامم مثه این دنیا به گند بکشم اگه نه دلیل خیلی دارم 

واسه مردن. 

شایدم ب زودی اون دنیامم فروختم 

اگه واقعا رفیقی که هستی 

اگه دوسم داری که شک دارم 

اگه بنده ی توام که هستم 

اگه میدونی بی گناهم که میدونی 

اگه میدونی بریدم که میدونی 

یه کاری بکن 

خداوند

 خوب میدانم که گام در مسیری نهادم که مقصدش با تو نسبتی دارد

و هرچند خیال کردم گامهایم به سمت افقی بی بازگشت میروند

اما این افق و این انتها از بدو حرکت و آغازین گام بازگشت مطلق بوده است

همچون  راه و مسیر همه خلق و همه عالم که انتهای همه تنها منتهی به مدار توست.

و خداوند

با انکه برای همیگمان گاه بدرقه سفری خوش آرزو کرده ای چرا بعضمان سفر به سلامت میبریم بازگشتمان شادمانه است.

و بعضمان اندوه و غم و گریه حاصل سفر نا خوشمان میشود

و هیچ از خنده نصیب لبهامان نیست

میدانم خداوند

میدانم پروردگار

میدانم که شادمانی و خنده ام لبخند جاودان خداوندیت را میانگیزد

و خوبتر میدانم که غم و گریه ام را دوست نمیداری و نمیپسندی

 پس خداوندم چه نالایقم اگر از بازگشت سفر بندگیم گریه و غم نابندگی سوغات اورده باشم.

و راستی چه شکری خداوند چه شکری میشود که بنده ای شادمان و خندان باز گردد به سویت.

ان گونه که دوست داری.

خداوند نزدیکتر از ... .

 

قصه ی ما

چوپان قصه ی ما دروغگو نبود 

او تنها بود 

واز فرط تنهایی فریاد گرگ سر میداد 

افسوس که کسی تنهاییش را درک نکرد 

همه در پی گرگ بودن 

و در این میان 

فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست.

ادمها !!!

کوچه ها را بلد شدم

خیابان ها را ...
مغازه ها ...
رنگ های چراغ راهنمایی را ،
جدول ضرب را ،
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم...
اما...

هنوز گاهی میان آدم ها گم می شوم...
آدم ها را خوب بلد نیستم...
 

 

********************* 

خیلی وقت پیش خیلی چیزا دوس داشتم 

ولی الان 

فقط تنهای،تنهای،تنهایی 

تنها تنهایی رو دوس دارم 

!!!!

میترسم از فردایی که پشت این شب منتظره

آرزو

خدا کند انگورها برسند 

جهان مست شود 

به شانه ام بزنند رئیس جمهور ها و گداها 

خدا کند انگورها برسند 

امو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد 

هندوکش دخترانش را آزاد کن. 

برای لحظه ای تفنگها یادشان برود دریدن را 

کاردها یادشان برود بریدن را 

قلمها آتش را آتش بس بنویسند 

خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند 

پنجره ها دیوار ها را بشکنند 

و تو همچنان که یارت را تنگ میبوسی مرا نیز به یاد آوری 

محبوب من... 

محبوب درو افتاده ی من... 

با من بزن پیاله ای دیگر به سلامتی باغهای معلق انگور 

امید

زندگی باید کرد  

گاه با یه گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ 

گاه باید روئید در پس این باران 

گاه باید خندید بر غمی بی پایان 

زندگی باوری میخواهد انهم از جنس امید 

که اگر سختی را،به تو یک سیلی زد 

یک امید قلبی به تو گوید: 

که خدا هست هنوز. 

. 

توقع چیزیه که همه دارن ولی انتظار دارن تو نداشته باشی. 

اعصابم چیزیه که هیچکی نداره ولی توقع دارن تو داشته باشی

نکته

بزرگی روحت را میان دستانت پنهان کن 

که بزرگ بودن میان مردم کوچک 

سخت است.

یاور من

 خداوند 

مادام که نیازمند یاریت هستم 

و دست خالی نیازم به سویت دراز است 

پرسشم از خویش و از غیر است 

که من بی مقدار 

که اگر دست یاری گر تو یاریش نکند 

حتی یارایه یاری خویشم نیست  

پس چگونه باید یار یاری چون تو باشم 

که خود یارو یاری گرُ یاوری  

و  پروردگار   

آفریدگارُ یار یار یار یاور من 

در پس این پرسش 

دانایی اندک آدمیم پاسخ میدهد انگار 

که یاری کردن تو و یار بودن با تو 

همان است که پیوسته دست نیازم به سوی تو باشد بس 

و پیوسته خواهانُ خواستگارُ خاطر خواه یاری چون تو باشم 

و آنکه در اجراءو اشاعه ی خواسته ها و شریعت تو ثابت قدم باشم 

و خداوند اینها که گفتم همه از سر نیاز بود و از سر عشق 

و اصرار ابرام بر خویش که دست از یاریت بر ندارم 

که نشویم که دست از یاریم نشویی  

و در یاری و دوستی با خودت 

 اگر لایقم  

که نیستم 

و اگر درخورم 

که نیستم  

و اگر شایسته ام 

 که نیستم 

اما با همه ی نیستیم ثابت قدمم بداری 

و پایدارم کنی 

و هماره ،هماره یارم باشی 

خداوند  

نزدیکتر از..........

... !

زیبا ترین دیالوگ پدر ژپتو به پینوکیو. 

چوبی بمان پسرم... 

دنیای آدمها سنگیست... 

 

             اسم تو را آسمان میشنود 

                     باران سر میخورد زیر پلکهای من. 

بدون من

دیدی که سخت نیست تنها بدون من 

وصبح میشود شبها بدون من 

این نبض زندگی بی وقفه میزند 

فرقی نمیکند با من یا بون من. 

                               . 

                                                  .  

                                                  . 

                                                  . 

                              دستهایت را زیر آوار تنهاییم ستون کن 

                                      من از این آوار بی کس بودن میترسم .  

 

یادمان باشد

* یادمان باشد هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را 

* یادمان باشد کاری نکنیم که نتوانیم انرا برای دیگران تعریف کنیم

* یادمان باشد فرار راه به دخمه ای میبرد برای پنهان شدن،نه آزادی

* یادمان باشد لبخندمان را در ایینه جا نگذاریم

* یادمان باشد اندک است تنهایی ما در برابر تنهایی خورشید

* یادان باشد دلخوشی ها هیچ کدام ماندگار نیستند

* یادمان باشد تازمانی اوضاع بدتر نشده یعنی همه چی روبه راه است

* یادمان باشد هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها

* یادمان باشد آرامش جایی فراتر از ما نیست

سکوت

فریادها مرده اند 

سکوت جاریست 

تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است. 

میگویند خدا تنهاست 

ماکه خدا نیستیم!! 

چرا تنهاییم؟

مرگ

باغبانی پیرم که به غیر از گلها از همه دلگیرم

کوله ام غرق غم است

آدم خوب کم است

عده ای کورو کرند

عده ای هم پکرند

دلم از این همه غم میگیرد

و  چه خوب است

آدمی آخرش میمیرد

*******************

دلتنگ کودکی ام،یادش بخیر... 

 قهرمیکردیم تا قیامت و لحظه ای بعد قیامت میشد

تو...

تو شاهکار خالقی تحقیر را باور نکن 

بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بکش 

زیبا و زشتش پای توست 

تقدیر را باور نکن 

تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی 

از نو دوباره رسم کن 

تصویر را باور نکن 

خالق تو را شاد آفرید 

آزاد آزاد آفرید 

پرواز کن تا آرزو 

زنجیر را باور نکن

به احساست بیاموز  

نفس نکشد... . 

هوای دلها آلودست. 

دل تنگم ...

رویاهایم را به من برگردان