تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

شکستن بی صدا

زندگی هر چی که می خواد باشه اما من دیگه نمی تونم تحمل کنم آخه آدم چقدر می تونه ساکت بمونه و زجر بکشه آخرشم هیچی نگه

وقتی نزدیکترین آدمها بهت توجه نمی کنن، بازیت میدن ، فراموشت می کنن از دیگران چه انتظاری می شه داشت

شعله یه آتیشی که داره خاموش می شه رو نباید شعله ور کرد.همین که قلب داغد یدت می خواد آروم بگیره دوباره آتیشش می زنن

مگه این دل چه گناهی کرده فکر می کنم اشتباهش اینه که تورو دوست داره

نمی دونم کی می خواد از دوست داشتن خسته بشه این همه عذاب کشیده عبرت نگرفته

الان دلم می خواد زار بزنم تنها چیزی که این دل داغد یده منو آروم می کنه و شاید آبی رو آتیش باشه همین اشکاست

همین اشکایی که چند وقته حرمتشون شکسته شده همین اشکایی که دیگه ارزش نداره

نمی دونم چرا نمی تونم این دل رو آروم کنم و یه کاری کنم که دیگه خودش رو گرفتار نکنه

وقتی بی تفاوتی کسی رو که دوسش دارم رو می بینم بیشتر عذاب می کشم کاشکی می تونستم فراموش کنم

آخه مگه می شه همه چی رو فراموش کنم نمی تونم مگه می شه اون روزا رو از یاد برد

مگه می شه این دل رو از حق طبیعی خودش که دوست داشتن و محبت محروم کرد

می دونم دارم حماقت می کنم اما نمی تونم فرامش کنم تنها راهش اینه که .....

ولی این حق رو هم ندارم همین باعث می شه که اذیت بشم دردی که تنها درمونش مرگ

هر چی می خوام به دلم بفهمونم که تموم این مدت بازیچه بوده نمی خواد قبول کنه

میگه مگه دوست داشتنم گناه میگه مگه من چی کار کردم که باید باهام اینجوری بازی کنن

کاش که می فهمید ، می فهمید که آره دوست داشتنم گناه و به همین جرم باید مجازات بشه ، باید بشکنه

باید له بشه.......

نمی خوام از دلم طرفداری کنم ، ولی این حقش نبود خیلی باهاش بد کردی.فکر نکنم دیگه اشکام هم بتونن براش کاری کنن

بد جوری خوردش کردی................................

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد