خدا کند انگورها برسند
جهان مست شود
به شانه ام بزنند رئیس جمهور ها و گداها
خدا کند انگورها برسند
امو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوکش دخترانش را آزاد کن.
برای لحظه ای تفنگها یادشان برود دریدن را
کاردها یادشان برود بریدن را
قلمها آتش را آتش بس بنویسند
خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند
پنجره ها دیوار ها را بشکنند
و تو همچنان که یارت را تنگ میبوسی مرا نیز به یاد آوری
محبوب من...
محبوب درو افتاده ی من...
با من بزن پیاله ای دیگر به سلامتی باغهای معلق انگور
زندگی باید کرد
گاه با یه گل سرخ ،گاه با یک دل تنگ
گاه باید روئید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایان
زندگی باوری میخواهد انهم از جنس امید
که اگر سختی را،به تو یک سیلی زد
یک امید قلبی به تو گوید:
که خدا هست هنوز.
.
.
.
.
توقع چیزیه که همه دارن ولی انتظار دارن تو نداشته باشی.
اعصابم چیزیه که هیچکی نداره ولی توقع دارن تو داشته باشی
خداوند
مادام که نیازمند یاریت هستم
و دست خالی نیازم به سویت دراز است
پرسشم از خویش و از غیر است
که من بی مقدار
که اگر دست یاری گر تو یاریش نکند
حتی یارایه یاری خویشم نیست
پس چگونه باید یار یاری چون تو باشم
که خود یارو یاری گرُ یاوری
و پروردگار
آفریدگارُ یار یار یار یاور من
در پس این پرسش
دانایی اندک آدمیم پاسخ میدهد انگار
که یاری کردن تو و یار بودن با تو
همان است که پیوسته دست نیازم به سوی تو باشد بس
و پیوسته خواهانُ خواستگارُ خاطر خواه یاری چون تو باشم
و آنکه در اجراءو اشاعه ی خواسته ها و شریعت تو ثابت قدم باشم
و خداوند اینها که گفتم همه از سر نیاز بود و از سر عشق
و اصرار ابرام بر خویش که دست از یاریت بر ندارم
که نشویم که دست از یاریم نشویی
و در یاری و دوستی با خودت
اگر لایقم
که نیستم
و اگر درخورم
که نیستم
و اگر شایسته ام
که نیستم
اما با همه ی نیستیم ثابت قدمم بداری
و پایدارم کنی
و هماره ،هماره یارم باشی
خداوند
نزدیکتر از..........
زیبا ترین دیالوگ پدر ژپتو به پینوکیو.
چوبی بمان پسرم...
دنیای آدمها سنگیست...
*
*
اسم تو را آسمان میشنود
باران سر میخورد زیر پلکهای من.