هرگاه دفتر محبت را ورق زدی...؛
هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی...؛
هرگاه در میان ستارگان آسمان، تک ستاره ای را خاموش دیدی...؛
برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود...؛ نه... بلکه از اعماق قلب خود بگو...:
یادت بخیـــــــر...!!
چشم هایت مرا تا اوج رویا میبرد ؛
وای از آن نگاهت ؛ نگاهی پاک و معصومانه
که همانند باران در تمام دنیای من جاودان خواهد بود ؛
وپاییز ؛ همیشه آن کوچه خالی از بودن را به یادم می آورد
و باز هم خدا ؛ خدایی که تورا با تمام زیبایی هایت به من بخشید
و من ؛ نمی دانم چه باید نوشت ؛ اما ؛ از روزگار غربتم ؛ تا اوج با تو بودنم
می نویسم که صادقانه دوستت دارم.
از این مطلبت خوشم اومد.راستی من شناسنامه کامل تو رو هم خوندم یادت باشه منو جزء علاقه مندیهات ننوشتی.من الان مثلا قهرم.
تو همه چیز منی تو که جز علاقه مندیهام نیستی.تو نفسی..زندگی.امیدی..قلبی..عشقی..فکری..رویای منی اینها که جزء علاقه مندی نیست اینها لازمه زندگین