خداوند
خوب میدانم که گام در مسیری نهادم که مقصدش با تو نسبتی دارد
و هرچند خیال کردم گامهایم به سمت افقی بی بازگشت میروند
اما این افق و این انتها از بدو حرکت و آغازین گام بازگشت مطلق بوده است
همچون راه و مسیر همه خلق و همه عالم که انتهای همه تنها منتهی به مدار توست.
و خداوند
با انکه برای همیگمان گاه بدرقه سفری خوش آرزو کرده ای چرا بعضمان سفر به سلامت میبریم بازگشتمان شادمانه است.
و بعضمان اندوه و غم و گریه حاصل سفر نا خوشمان میشود
و هیچ از خنده نصیب لبهامان نیست
میدانم خداوند
میدانم پروردگار
میدانم که شادمانی و خنده ام لبخند جاودان خداوندیت را میانگیزد
و خوبتر میدانم که غم و گریه ام را دوست نمیداری و نمیپسندی
پس خداوندم چه نالایقم اگر از بازگشت سفر بندگیم گریه و غم نابندگی سوغات اورده باشم.
و راستی چه شکری خداوند چه شکری میشود که بنده ای شادمان و خندان باز گردد به سویت.
ان گونه که دوست داری.
خداوند نزدیکتر از ... .