از این فکرای آشفته از این حالی که من دارم
از این لبخند مصنوعی که میسوزونه بیزارم
از اینکه له بشم هر روز با این حرفای تکراری
از اینکه از تو میپرسم هنوزم دوستم داری
از این مردی که میخنده ولی از گریه لبریزه
از این روزای تکراری که هر دم عصر پاییزه
دلم میخواد که برگردم به قبل از بودن با تو
یا روزی رو ببینم که تو پس میگیری حرفاتو
تنهایی من
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…
به سرنوشت بگویید اسباب بازیهایش بی جان نیستند
آدمند.............
کمی آروم تر...
کمی مهربون تر...
میشکنند.
خیلی شعر قشنگی بود
احد جان اگر آهنگشم داری میشه برام بفرستی . ممنون میشم
چشم دانلود کردم لینکشو واست میفرستم