چه سوختنهایی که مرا ساخت
وچه ساختنهایی که مرا سوخت
خدایا مرا فهمی عطا کن
که از مقصد سوختنم
ساختنی آباد از من به جا بماند
(کورش کبیر)
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
سر ازکار چشمات کسی در نیاورد
که هر که تورو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
واسه من که برعکس کار زمونه
یکی نیست که قدر دلم رو بدونه
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
هنوزم زمستون به یادت بهاره
تو قلبم کسی جز تو جایی نداره
صدای دلم ساز ناسازگاره
سکوتم به جز تو صدایی نداره
تو خواب و خیالم همش فکر اینم
که دستات و بازم تو دستام ببینم
ولی حیف از این خواب پریدم که بازم
با چشمای کورم به راهت بشینه
سر ازکار چشمات کسی در نیاورد
که هر که تورو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرورو تو چشمات شکستم
من در این کلبه ی خاموش خوشم
تودر هر اوجی که خواهی خوش باش
من به عشق تو خوشم... .
تو به عشق هر که خواهی خوش باش... .
به غروبی که رنگ سرخ ِ
به سرخی که رنگ خونِ
به خونی که در قلب منه
به قلبی که خونه ی تو ِ
قســــــــــــــــــــم میخورم
که دوســـــــــــــــت دارم
حالا که آب میبینیُ نمی نوشی
آرام بگو... .
یا حسین(ع)
*********************************************************
خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خود
چیزی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری
من چون تویی دارم و توچون خود نداری
******
تویه کتابا امده یه عاشق تنهاس یه عاشق خستس
جای بارون بهاری رویه چترایه شکستس
ولی من میگم یه عاشق همه ی دنیا رو داره
همه ی چترارو باید بست وقتی که بارون میباره
DD
کجاست یک خنده ؟.!...
یک تبسم زیبا؟!.....
یک صوت صادقانه ...یک آوای بی ریا؟!...
چه باید کرد؟...لبخندها فریبند ....
ومهربان صدایی اگر هست در زمین ..
سوز نوای زمزمه جویبارهاست ..
باور نمی کنی که...
حس پاک عاطفه در سینه مرده است.؟
امیدهاست در ناامید بودن من
اما ...دردی عظیم است..
با خویشتن نشستن ...
در خویشتن شکستن .گاهی سکوت بیش از تمام حرف ها مقصود را بیان می کند
منتظر نباش که شبی بشنوی ، از این دلبستگی های ساده بریده ام!
که عزیز بارانی ام را ، در جاده ای جا گذاشتم! یا دز آسمان ،به ستاره ی
دیگری سلام کردم!توقعی از تو ندارم ! اگر دوست نداری در همان دامنه ی
دور دریا بمان ! هر جور راحتی !
باران زده ی من ! همین سوسوی تو از آن سوی پرده ی دوری برای
روشن کردن اتاق تنهایی ام کافی است ، من که اینجا کاری نمی کنم .
فقط گهگاه گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم همین!
این کار هم که نور نمی خواهد . می دانم که به حرفهایم می خندی.
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن،کنار بید مجنون خزان زده
و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام
در کلبه را باز کن ،به سراغ بغض خیس پنجره برو
حریر غمش را کنار بزن،مرا خواهی دید...
با بغض کویری که غرق عصاره انتظار است
پشت دیوار دردهایم نشسته ام.
عشق مثل دریا.................................................... خشمگین وویرانگر
همچو موج دریا .................................................. .پرفریب عصیانگر
همچو اسبی وحشی................................................ می رمد در جانت
می کشد عقلت را.................................................. می شود زندانت
عشق رویایی نیست................................................ مثل خواب گل ها
همچو سوز پاییز................................................... می خزاند دل ها
عشق هم می میرد.................................................. انتهایش پیداست
دوست داشتن اما ................................................... تا ابد زیباست
تا ابد دوستت دارم گلم