-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 13:41
از درو دیوار این شهر دلتنگی میبارد. فرقی نمیکند امروز چه روزیست هر روز بی تو... روز مباداست بی تو من کجا بمونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ............................. خدا جون مثه همیسه کمکم کن منکه فقط خودتو دارم. راستش بعضی وقتا دیگه خجالت میکشم بهت رو بندازم که ارومم کنی. وکی چیکار کنم ؟آشفتم , خرابم , داغونم , دلتنگم. خوبه اینا ؟...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 00:05
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 10:20
اندیشیدن به پایان هر چیز حضورش را تلخ میکند بگذار پایان ترا غافل گیر کند درست مانند آغاز
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 21:50
زندگی شوق رسیدن به همان فرداییست که هرگز نخواهد آمد تو نه در دیروزی نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست. زندگی را دریاب
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 23:05
کدامین چشمه سمی شد که ...! آب از آب میترسد و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم که اشک از چشمو چشم از پلکو پلک از خواب میترسد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 22:54
به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تاریک و تنهایی خدا مانند و من تنها و تاریکم... سنگ است دلی که نیست در سنگر عشق.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1390 23:47
بی تو اندیشیده ام کمتر به خیلی چیزها میشوم بی اعتنا دیگر به خیلی چیزها تا چه پیش آید برای من نمیدانم هنوز دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها حرفی نیست دارم کم کم عادت میکنم من به این افکار زجر آور به خیلی چیزها میروم هرچند بعدتو ،برایم هیچ چیز بعد من اما ... تو راحتتر به خیلی چیزها
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1390 23:30
تنهایی یعنی: ذهنم پر از تو، خالی از دیگران است اما کنارم خالی از تو، پر از دیگران است...! ................................. این روزها آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست که رخت های دلتنگیم را فرصتی برای خشک شدن نیست...! ................................ آهای غریبه! چمدان خاطراتت جا ماند...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1390 23:22
خدایا! نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی... میان این دو گم شده ام و هم خود و هم تو را آزار می دهم. هرچه تلاش کردم، نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی... که آنقدر تنها هستم که بی تو یعنی هیچ... یعنی پوچ...!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 23:18
آن روز که شکستم می دانستم که هرگز از کاسه شکسته آب نخواهی خورد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 23:14
خدا را دوست بدارید حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید ************************ روزے ، جاے خالــ ـ ـیم را حــــس خواهے کرد روزے کــه تنهـ ـ ـا کفــشهاے خالیم مانده باشـ د و تابــوت خالیـــ ـ م پـ ـُر شده باش د .. . . .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 23:02
صدایم نزنید که ماهم را دیر گاهیست گم کرده ام و به چوپانی می مانم که همه جا را زیر پا می نهد تا بره گمشده اش را بیابد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 00:44
شب قدر التــماس دعــا
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 00:33
معلمم به خط فاصله مى گفت خط تیره خوب میدانست فاصله ها چه به روزگار آدمها مى آورند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مردادماه سال 1390 22:52
آدمــها کنــارت هستند. تا کـــی؟ تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند. از پیشــت میروند یک روز... کدام روز؟ ...وقتی کســی جایت آمد. دوستــت دارند. تا چه موقع؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند. میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه. نه... فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود. و این است...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 00:21
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 01:18
خدایا گرمه آغوشت من میدونم خدایا سرد این پایین از اون بالا اگه میشه نگاه کن خدایا سرد این دستام از اون بالا خودت ببین میلرزه مگه حتی همه دنیا به این دوری به این سردی می ارزه ؟؟ تمومش کن دیگه بسه شدم از زندگی خسته ی زخمی دارم که از دردش هنوزم که هنوزه میسوزم خدایا من دارم میام یکم با من مدارا کن شنیدم گرمه آغوشت اگه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 01:00
از قصه ی چوپان ِ دروغگو بفهمید وقتی کسی فریاد کمک برآورد .... کمکش کنید چون یا از تنهایی دلش گرفته یا یه گرگ در کاره !
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 22:27
افسانه را رها کن دوری دوستی کدام است؟ فاصله هایند که عشق را می بلعند... من اگر نباشم دیگری جایم را میگیرد به همین سادگی!!!!!!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 00:24
دلم گرفته از انبوه ابرها... یه احساس افتابی میخوام. یه شانه کم دارم برای شکستن بغض باروری که تا لبه پلک هایم بالا امده است .... کی منو پناه میده؟ . . . . کی بهتر از خودت؟ خدا جون دوست دارم خدا جون یه نظرم منو ببین.توکه میدونی دوست دارم.حق داری ناز کنی بهتم میاد ولی من چیزی ندارم که بتونم بخرم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 22:17
تمام روزهایم را با کابوس پرنده ی کوچکی سرمیکنم که به هوای گلدان پشت پنجره میاید و به شیشه میخورد... .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1390 23:23
راز عشق ورزیدن به هرچیز درک این جمله است: شاید روزی از دست برود.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1390 17:06
نوشتن از نبودنت بهم کمک نمیکنه ... .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1390 16:12
عشق قصه ای نبود که بایکی بود یکی نبود شروع شه عشق کلاغی بود که هرگز به خونش نرسید.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 17:50
خورشید تمام نقاشیهایم سیاه است شاید از ترس و دلهره و خواستن های بحقی که جواب نگرفته خبر میدهد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 تیرماه سال 1390 00:41
دلگیرم از تمام الفبای بی کسی بخصوص این پنج حرف * ف ا ص ل ه *
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 00:34
یک صندلی خالی کنار رویاهایم از آن توست بنشینی یا بروی دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 01:01
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من که بغض آشنای ابر گریه می خواهد بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 22:34
بگمانم یادت پنجره احساسم را میکوبد. در دلم هوای دلتنگی پیداست... .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 00:17
هربنداز وجودم شاخه درختیست که کلاغها تنهایی مرا بر آن قارقار میکنند ... .