-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 00:17
وقتی که می رفتیم با پای پیاده گفتی فقط یادت باشه یه دوستی ساده هیچ حسی نباشه، هیچ عشقی نباشه یه روز خواستیم جدا بشیم بریم خیلی ساده این بارون چشمام تمومی نداره آخه دلم برای تو یه بی قراره گفتی نمی خوامت؛ عاشقت نمی شم گریه هاتم دیگه برام فایده نداره اما من واسه تو میمردم دوسم نداشتی غصه می خوردم گفتی منو می خوای چیکار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 10:42
عشقی که در یک نگاه... وجودی را به آتش میکشد در نیم نگاه به سردی قطب جنوب خواهد شد! ***************************************** هرگز برایت از دوست داشتنم حرفی نخواهم زد از جرقه های محبتی که هر لحظه بر دلم میزنی ، از گرمای کلامی که وقت گفتنت در دل خود احساس میکنم هرگز هرگز برایت نخواهم گفت ازآن سیب سرخ پنهانی که به سویت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 فروردینماه سال 1386 18:00
امشب هم آرزوی تو را دارم و تو باز خفته ای و باز آسمان تاریک است و هوا هم دیگر سرد است تا دیدار فردایمان راهی نمانده است و من دارم می سوزم و کسی نیست تا نفسی تازه در من بدمد و باز آرزوی تو و دستانت را دارم و دلم را تا ابد تا آن زمان که فرشتگان ملکوت در واقعیت به زمین نفرین شده می آیند به تو می سپارم و تو نمی دانم که آن...
-
از ته دل باز می گویم..
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 17:44
من اینک از ته دل باز می گویم کلامم را و شعرم را برایت راز می گویم تو ای نیلوفر زیبا تو ای تنها و بی همتا چنان در سحر زیبایی کلامت مانده ام مفتون چنان با حرف حرف شعر تو جدا گشتم از این گردون که دیگر هیچ حرفی جز کلام دوستت دارم نمی دانم نمی خواهم نمی خواهم دگر این گیتی پست دغل پرور که دیگر من تورا دارم به استقبال تو این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 10:28
بازهم ازتوشعرمی نویسم ای ستاره سحرم ازشبی که رسیدی به خواب های خیس و تَرَم بعد از خدا تو را می ستایم ...عشق اولُ آخرم خیلی دوست دارم فنجونکم
-
عید بر شما مبارک
چهارشنبه 1 فروردینماه سال 1386 00:18
عید همگی مبارک امیدوارم تو سال نو به همه ی آرزوهاتون برسین و روزای خیلی خیلی خوب و لحظات بسیار شیرینی رو پیش رو داشته باشین مخصوصا پیشی ملوسم با تمام وجود دعا میکنم که دیگه هیچ وقت مریض نشه واونم به همه ی خواسته هاش برسه عیدت مبارک مهربون جووووووون
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 22:09
**قربون کبوترای حرمت امام رضا**
-
خداحافظ همین حالا...
شنبه 26 اسفندماه سال 1385 18:14
وای مرسی دل نوشته هات خیلی قشنگه،دستت درد نکنه ببخشید از بس خوشم امد یادم رفت سلام کنم سلام... سلامی که یکم بوی خداحافظی میده... آره... خداحافظی ... خداحافظی از جمع شما... تازه داشتم بهتون عادت میکردم ، ولی چاره چیه باید برم ... کوله بارم رو بستم ... عازم سفرم ... سفر به چزابه ... بابا حالا نمیخواد گریه کنید.. شاید...
-
دلتنگی
جمعه 25 اسفندماه سال 1385 01:01
کاش کوچیک بودیم............ وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم. کاش کوچیک می موندیم تا حرفامونو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم . و فریاد که می زنیم باز کسی حرفامونو نمی فهمه. *************************************** میدونی یه وقتی تو زندگی تمام هم و غمت اینه که یکی عاشقانه دوستت...
-
بالهایت را کجا گذاشتی؟؟؟؟؟
جمعه 25 اسفندماه سال 1385 00:48
پرنده بر شانه های انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی. پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم . اما گاهی پرنده ها و انسان ها را اشتباه می گیرم . انسان خندید و به نظرش این بزرگ ترین اشتباه ممکن بود . پرنده گفت : راستی ، چرا پر زدن را...
-
بی کسی... .
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 19:33
به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز میمیرم از پا میفتم به تو گفتم خودمو میکشمُ پر میزنم تو آسمونا بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم به تو گفتم زنده ام بانفس خیال چشمات چشاتم تنهام گذاشتن حالامن موندمو اشکُ بغضُ آهُ عکس پاره ی تو و من بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1385 19:35
چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو ؟ تا وقتی که تو هستی، تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست ! تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ای منه ! تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه ! تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی ! تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من ! می خوام زنده بمانم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اسفندماه سال 1385 17:04
در این سرای بی کسی،کسی بدر نمی زند در آسمان دل ما پرنده پر نمی زند ***** اگه یه روز رفتی سفر با کوله باری از خطر تا یه طلوع تازه تر تو رو به رنگ اون سحر منو از این قفس ببر اگه که تو سنگ صبور رفتی تا یه خیال دور تا نوک قله های نور تا اون هوای خوب و تر منو از این قفس ببر منو ببر آبی رود تا یکی بود یکی نبود تا زیر گنبد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1385 10:35
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت به تو می اندیشم ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو می اندیشم تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا تو بمان با من تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب! من فدای تو ، به جای همه گلها تو بخند! اینک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1385 19:27
مهربووووووووووووووووووووووووووون اینو واسه تو گذاشتم امیدوارم خوشت بیادو کمی غماتو فراموش کنی و هیچوقت آسمون دلت ابری نباشه دیگه
-
به نام خدایی که دل آسمونو میشکنه تا دل گلی شاد بشه
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1385 01:08
سلام گلم ....سلام نفسم زندگی من.... خوابیدی لیلی کوچکم،پری قصه هام؟خوابم نبرد داشتم فکر میکردم گفتم بیام واسه تو بنویسم..... نمی دونم چه جوری شروع کنم ...اینجوری شروع کنم که..... بی تو از آخر قصه ها می ترسم من بی تو شرمسارترین افسانه ناتمامم ..... بی تو میپوسم از این بی سرانجامی ..... میبازم به تمام هراس ها ... از ای...
-
زندگیم تویی
جمعه 11 اسفندماه سال 1385 00:25
تحمل بی کسیام به خاطر تو بود و بس همیشه دل وا پسیام به خاطر تو بود و بس قسم به مشکیه چشات که دل رو آتیش میزنه شکستن هرم نگام به خاطر تو بود و بس بازم رو شونه ی غزل اشک میریزم به یاد تو غروب غمگین شبام به خاطر تو بود و بس اینو بدون هر جا برم دلو پیشت جا می زارم شعرهای سرخ و آشنام به خاطر تو بود و بس هیچ کسی قد من تورو...
-
آبی , خاکستری , سیاه...
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 23:30
در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام. گیسوان تو پریشانتر از اندیشه من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطر آلود. شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم. کاش براین شط مواج سیاه همه ی عمر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 15:07
سلام جوجو من آدرستُ از فرشته های خدا گرفتم شما واسه قلبتون مستاجر نمی خواین ؟
-
خوابی دیدم...
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1385 12:38
خوابی دیدم.... خواب دیدم در ساحل با خدا قدم می زنم.بر پهنه ی آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد. در هر صحنه دو جفت جای پا روی شن دیدم.یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا. وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم. متوجه شدم که چندین بار در طول زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 18:41
از دل تنگیام بگم نه نه بی خیال.... اینجا کسی نیست که به دادت برسه دل بی کسُ کارمن کوتاه بیا به قول یارو فدای سرت *********** شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت میکارم تا بدانی فنجونکم که خیلی دوست دارم میدونی تنها چیزی که هیچ وقت آدمو تنها نمی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1385 00:47
یادخلوتم تنهایی ام گریه هایم را مخواه... این سکوت و رخوتم را غصه هایم را مخواه... قصه هایم مال تو دست هایم مال تو هرچه از شادی و شوردارم مال تو چشمهایم زندگیم مال تو هق هق بی انتهای جمعه هایم را اما مخواه فنجونکم دوست دارم
-
جوجودوست دارم
شنبه 5 اسفندماه سال 1385 00:24
می خوام بگم : دوسِت دارم! به پنجره ! به آسمون به این شب ِ آینه دزد ! به تک درخت ِ کوچه مون می خوام بگم : دوسِت دارم! به تو! به اسم ِ نقطه چین به گریه های بی هوا ! به کولی ِ کوچه نشین می خوام بگم : دوسِت دارم! به هر رفیق ُ نارفیق به شاعرای بی غزل ! به جنگلای بی حریق میخوام بگم : دوسِت دارم! به قاتلم! به روزگار به اون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 00:30
همین جام گلم می خوام برات بنویسم برای تو می نویسم که بودنت حس نشاط و زندگی و خوشبختیه برای تو می نویسم... من از عشق بی تابم من از دوری بیزارم.دوست دارم با تو پرواز کنم و از آسمون فراتر برم. تو هستی، امید هم هست. دوست دارم حضورت تنها در خیالم نباشه ، آرزو میکنم همیشه کنارم باشی . چقدر دلم هوای آسمونو کرده فرقی نمی کنه...
-
کجاییییییییییییییییییییییی
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 20:07
میشه بگی کجایییییییییی؟ من دق کردم. چرا نمیایی دیگه مهربوووووووووون من هنوز منتظرم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 23:41
یادت نره که یاد تو همیشه همراه منه! یادت نره که خواستنت مثل نفس کشیدنه! یادت نره که آینه از طپش تو روشنه! یادت نره نبودنت جونم ُ آتیش می زنه! ******* " هست آن نیست که هر لحظه کنارت باشد هست آن است که پیوسته به یادت باشد" دلم خیلی برات تنگ شده ...
-
خودت نیستی , خدات هست ...
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 23:51
شنیدم باز سراغم رو گرفتی چی شد باز یاد این عاشق می افتی شنیدم گفتی دل تنگ مایی همین روزا سراغ ما میایی اگه دنبال عشقی عشقت اینجاست هنوز کنج دل دیوونه ی ماست میدونستم یه روزی بر میگردی زمونه کرد تو با ما بد نکردی خودت نیستی خدات هست نگات هست و صدات هست به دل حال و هوات هست بگوشم قصه هات هست می دونستم میایی , دلم می گفت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1385 18:58
به خاطر تو می نویسم ، به خاطر تو می خونم ، به خاطر تو زنده ام ، به خاطر خودت ، وجودت ، نگاهت ، غرورت . تویی که شدی همه چیزم ، دوست دارم همیشه باهام باشی . نمی دونی چقدر دوست دارم .بیشتر هر چیزی .............. ! می دونی ؟
-
من هنوز منتظرم مهربووووووووووون...
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 20:40
تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم... تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم... بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم... شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم... تو فکر خواب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 00:23
جوجویه مهربونم،فنجونکم خوابیدی؟ناز بشییییی من خوابم نمیبره ؟تو هم نیستی.... راستی عسلی قولتو فراموش نکنی ها. خوب بخوابی،خوابای خوبم ببینی.شبت بخیر گلم DDH