-
قصه عشق .
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 17:09
من تموم قصه هام قصه توست اگه غمگینه اون از غصه توست یه دفعه مثل یه آهو توی صحراها رمیدی بس که چشم تو قشنگ بود گله گرگ رو ندیدی دل نبود توی دلم تو رو گرگها نبینن اونا با دندونای تیز به کمینت نشینن الهی من فدای تو چیکار کنم برای تو اگه توی این بیابونا خاری بره به پای تو یه دفعه مثل پرنده قفس عشق رو شکستی پر زدی تو...
-
دوست دارم جوجوووووووووووووووووووووو
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 23:22
امشبم را با تو خلوت میکنم با خیالت باز صحبت میکنم با تو آرامش فراهم میشود با تو حتی غصه هم کم میشود با تو ، با آرامش مهتابیت با تو و با خندههای آبیت! با تو ، با مهتاب چشمان ترت با تو و چشمان از گل بهترت امشبم را با تو خلوت میکنم لحظهها را با تو قسمت میکنم با تو من از آسمان آبیترم با تو حتی از خودت عاشقترم!...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 22:10
دست گلت درد نکنه به نی نی میگم شما واسش اینو گذاشتین.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 23:51
وقتی سرماهایم را با گرماهایت مینوازی و وقتی صدایم میکنی... وقتی میایی... وقتی انگشتانم از خوشحالی در دستهایت میرقصند...... در گوشت زمزمه میکنم... من به خوبی میدانم.... من خوشبخت ترینم. خوشحالم که هستی... همیشه باش گلم............ همیشه
-
پیامهای زندگی..
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1385 22:36
عشق کتابی دریک کلمه .( ام . اف . تاپر) چیزی راکه به آسانی به دست آورید ، به ضررتان تمام می شود. ( ژان آنوی ) اگرگزنه را باقلبی حساس دردستانتان بگیرید، نیشتان می زند و به دردتان می آورد. ولی اگرآن را محکم واستواربگیرید، به نرمی ابریشم می شود .( آرون هیل ) به نکات مثبت خود بیشتراهمیت دهید ومنفی ها را حذف کنید . ( جانی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 23:06
تو نه خوابی نه رویا ... . تو... خود ،خود زندگی هستی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 23:34
من از پشت شب های بی خاطره من از پشت زندان غم آمدم من از آرزوهای دورو دراز من از خواب چشمان نم آمدم تو تعبیر دنیای نادیده ای تو نوری که بر سایه تابیده ای تو یک آسمان بخشش بی طلب تو بر خاک تردید باریده ای تو یک خانه در کوچه ی زندگی تو یک کوچه در شهر آزادگی تو یک شهر در سرزمین حضور تویی راز بودن به این سادگی مرا با نگاهت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 22:33
تو عزیزی واسه کویر قلبم مثل یه رود... کاش کسی بیایید... کاش کسی بیایید که از هجرت هیاهو بگوید ازسکوت... دانه های کبود و خشک خاک را رنگ سبز بزند ای کاش کسی بیاید که آبی باشد مثل دریا آشنا مثل رویا کسی که ندیده باشم نه به چشم، نه به خواب، نه به رویا کسی که مثل تو باشد ساده، باران خورده و خیس و من سالهاست به انتظار آمدن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 11:12
در کوچه های تنهایی رنگی از خون مردگی کشیده اند.. چرا..............؟ می خواهم خاک امید بپاشم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 21:01
السلام علی الحسین وعلی علیی بن الحسین و علی اولادالحسین وعلی اصحاب الحسین . یا حسین کمک کن تا ابد به تو عاشق بمان این شهادت بر همه تسلیت . یا حسین حاجت همه رو بده در آخر حاجت من......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1385 05:33
غریب حسین جان
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 بهمنماه سال 1385 22:54
از رفتن های بسیار نمی هراسم از پیمودن راه های طولانی و ایستادن پشت چراغ های قرمز طولانی خسته نمی شوم! هرگز اگر مقصد تو باشی وقتی از سرمای تنهایی می لرزم حتی اگر نگاهت بر نگاه من نرقصد باز هم چشمانت را دوست دارم...!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 22:41
شاید این جمعه بیاید..
-
بیا
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 22:38
بیا و در همین دیار عشق و در همین قلب خسته بمان. من تحمل این دوری و فاصله را ندارم ..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1385 19:28
سلام خوبی ؟نمیگم جات خالی چون خیلی سردم بود.ولی دیشب وقتی مثل همیشه با یاد تو می خواستم بخوابم..بخوابم با انبوهی از دوست داشتنها و محبتهای بی دریغم نسبت به تو.... آرزو کردم بیای تو خوابم ولی نیومدی... امید وارم بدونی که چقدر دوست دارم، به اندازه یک عشق بزرگ وصف نشدنی و به وسعت بی کران دریاها و به لطافت و پاکی قلبت و...
-
...
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1385 16:36
در امتداد لحظه ها..... میان بغض، سکوتی از جنس فریاد است ******* شاید یک نفر هست که مرا میفهمد رنگ زرد گلستان مرا میفهمد دلم از تشنگی عشق کویری شده است شاید دلش حسرت باران مرا میفهمد یک نفر هست که خودش سبز ترین خاطره هاست شاید غم زرد گلستان مرا میفهمد شاید یک نفر هست که همیشه صمیمانه و سبز غزل بی سر رو سامان مرا میفهمد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 دیماه سال 1385 15:27
فرا رسیدن ایام سوگواری سالار شهیدان ،امام حسین (ع)را به همه تسلیت میگم. انشاء الله که تو این مدت یه خدمتی بکنیم و حاجتمون رو از آقا بگیریم. راستی امتحان امروز که خداروشکر رضایت بخش بود.
-
تو...
جمعه 29 دیماه سال 1385 01:15
تو آبی هستی مثل آسمون می خوام تا آخر عمر سر به هوات باشم. میرم بخوابم بازم بیا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 22:02
با توکل به خدا تا اینجا امدم بفیه راه رو هم با توکل به خودش که بهترین معشوق عاشقاس ادامه میدم مطمئنم خودش کمکم میکنه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 دیماه سال 1385 17:25
دلم واسه یه بارون حسابی تنگ شده واسه خیس شدن زیر بارون واسه تو دعا کردن چه قدر قشنگه... . Click Here اول شیفت رو بگیرید بعد کلیک کنید.
-
دلم می خواد گریه کنم...
دوشنبه 25 دیماه سال 1385 22:19
سلام خوبی؟ می خواستم بیام کلی درد دل کنم ولی... ولی اشکام یه پرده کشیدن رو چشمام که هیچ چیزُ نمیبینم فقط دارم تورو تصور می کنم. حالا فقط اینو بگم که تا وقتی که زندمُ نفس میکشم منتظرت می مونم و فقط با امید امدن تو و رسیدن به تو زندگی میکنم تا بی نهایت دوست دارم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 دیماه سال 1385 23:54
سلام وحید جان خوبی از همه معذرت می خوام این چند روز نبودم . قصد نداشتم بازم بیام بنویسم.. ولییییییی.............. ممنون.آهنگ قشنگی بود متحول شدم. حالا منم یکیُ در جواب برات می زارم بیا گوش کن.. بزار آپلودش کنم.... ببخشید آهنگام کیفیت ندارن مجبورم با کیفیت پایین بزنم . اگه با کیفیت بالا بزنم هجمشون زیاد میشه.. فقط لطفآ...
-
چه زود ؟
سهشنبه 19 دیماه سال 1385 00:14
سلام... سلامی که یکم بوی خداحافظی میده... آره... خداحافظی ... خداحافظی از جمع شما... تازه داشتم بهتون عادت میکردم ، ولی چاره چیه باید برم ... کوله بارم رو بستم ... عازم سفرم ... سفر به چزابه ... بابا حالا نمیخواد گریه کنید.. شاید خدا خواست زود برگشتم.... خوب دیگه چی میشه کرد این گوسفندی که دم خونه همه بع بع میکنه.مثل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 00:25
عید سعید غدیر خم بر شما و خانواده ی محترم مبارک... .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 دیماه سال 1385 00:21
سکوتی بلند تر از فریاد....
-
یه سوال؟
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 00:37
به حرف گربه سیاهم بارون میاد !!!!!!! میدونستید ؟
-
سکوت مطلق
یکشنبه 17 دیماه سال 1385 00:31
خیلی وقته همه شبهام یلداست ........ تاحالا بهت گفته بودم ؟ ولی خیلی خوبه میدونی تو شب اگه هم نخوای یه سکوت خاصی حکم فرما میشه. میتونی صدای قلبتو هم بشنوی که باهات حرف میزنه. میتونی کلی رازو نیاز کنی ..میتونی دعا کنی.... میتونی چشماتو آروم ببندی چیزایی که دوست داریُ تصور کنی میتونی کلی به چیزایی که تو ذهنته فکر...
-
؟
شنبه 16 دیماه سال 1385 00:31
سلام الان که من دارم اینارو می نویسم حتمآ خوابی.خوب بخوابی شازده خانوم می خواستم یه چیزی بگم یادم رفت الان میگم. میدونی یه زندگی آرومُ خوب پیش رو میبینم. اینقدر نزدیک که می تونی راحت ببینیش جاده ی صافُ خوبیم داره. فقط.... فقط چون تا حالا کسی از این جاده رد نشده و من همیشه تنها بودم .... احساس میکنم جاده یخ زده .......
-
میدونی دوست دارم؟
جمعه 15 دیماه سال 1385 12:56
مهربانی را در نگاه کودکی دیدم که آبنباتش را به دریا انداخت تا آب دریا هم شیرین شود ******* انگشتان نرم و پر طراوت باران که به شیشه پنجره اتاق میخورد از آن حالت خلسه بیرون میآیم پشت پنجره می ایستم و به خونرنگ پهنه آسمان و اشکهای ناب که با سخاوتی وصف ناشدنی بر گرده زمین میریزد چشم میدوزم دستم را ستون چانه کرده و به...
-
امید
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 22:49
از گابریل گارسیا مارکز می پرسند اگه بخوای یه کتاب صد صفحه ای در مورد امید بنویسی، چی می نویسی؟ می گه 99 صفحه رو خالی می ذارم.صفحه ی آخر سطر آخر می نویسم امید آخرین چیزی است که می میرد شنیدین می گن یه سری از آدما ایده آلیسم هستن این یعنی چی ؟ به چه کسی ایده الیسم میگن؟ الکساندر دیانون تو کتاب رویاهای خودش میگه ایده...